کد مطلب:150379 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:277

پایبندی به عهد و پیمان، و وفاداری و امانتداری
انسانیت انسان به پایبندی به عهد و پیمان، و وفاداری و امانتداری اوست، و كمال آدمی به میزان كمالی است كه در این امر بدان دست یافته است، چنانكه در منطق نبوی این كمال انسانی، میزان رشد یافتگی است. امیرمؤمنان علی (ع) از پیامبر اكرم (ص) روایت كرده است كه فرمود:

«لا تنظروا الی كثره صلاتهم و صومهم، و كثره الحج و المعروف و طنطنتهم باللیل؛ انظروا الی صدق الحدیث، و اداء الامانه.» [1] .

به بسیاری نماز و روزه و زیادی حج و كارهای نیك و ناله شبانه ی مردم ننگرید، بلكه به راستی گفتار و ادای امانت بنگرید.

مشاهده می شود كه رسول خدا (ص) چه چیز را میران تشخیص معرفی كرده است. پایبندی به عهد و پیمان، و وفاداری و امانتداری بستری است برای رشد و تعالی آدمی و بدون آن هر چه فراهم آید شكننده است و تباه شدنی. از امام صادق (ع) نیز روایت شده است كه فرمود:

«لا تنظروا الی طول ركوع الرجل و سجوده، فان ذلك شی ء اعتاده، فلو تركه استوحش لذلك، ولكن انظروا الی صدق الحدیث و اداء امانته.» [2] .

به طول دادن ركوع و سجود شخص ننگرید، زیرا به آن عادت كرده است و اگر


آن را ترك كند دچار وحشت شود، ولی به راستی گفتار و ادای امانتش بنگرید.

این امر در مدرسه ی حسینی چنان بااهمیت و اساسی تلقی می شود كه ابوحمزه ی ثمالی از امام سجاد، علی بن الحسین (ع)، روایت كرده است كه به شیعیان خود می فرمود:

«علیكم باداء الامانه، فوالذی بعث محمدا بالحق نبیا، لو ان قاتل ابی الحسین بن علی (ع) ائتمنی علی السیف الذی قتله به لادیته الیه.» [3] .

بر شما باد به ادای امانت. به خدایی كه محمد (ص) را بحق به پیامبری برانگیخت، اگر قاتل پدرم حسین بن علی (ع) به من اعتماد كند و شمشیری را كه با آن پدرم را كشته است نزد من امانت گذارد، بی گمان آن را بدو رد می كنم (و در امانت خیانت روا نمی دارم).

در این مدرسه بنیاد دین بر پایبندی به عهد و پیمان، و وفاداری و امانتداری است و دینداری جز در پرتو این بنیاد، سامان نمی یابد، چنانكه امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:

«اصل الدین اداء الامانه، و الوفاء بالعهود.» [4] .

بنیاد دینداری، امانت را به جا آوردن و پایبندی به عهد و پیمان است.

هیچ چیز چون پیمان شكنی و بی وفایی و خیانتكاری بنیان برانداز و تباه كننده ی مناسبات انسانی و روابط اجتماعی و فرهنگ دینی نیست؛ و پایبندی به عهد و پیمان، و وفاداری و پرهیز از خیانتكاری حتی نسبت به دشمنان نیز امری مسلم است، چنانكه امیرمؤمنان علی (ع) در عهدنامه مالك اشتر می نویسد:

«و ان عقدت بینك و بین عدوك عقده، او البسته منك ذمه، فحط عهدك بالوفاء، و ارع ذمتك بالامانه، واجعل نفسك جنه دون ما اعطیت... فلا تغدرن بذمتك، و لا تخیسن بعهدك، و لا تختلن عدوك، فانه لا یجتری علی الله الا جاهل شقی. و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بین العباد برحمته، و حریما یسكنون الی منعته، و یستفیضون الی جواره؛ فلا ادغال و لا مدالسته و لا خداع فیه.» [5] .

و اگر با دشمنت پیمانی نهادی و در ذمه خود او را امان دادی، به عهد خویش


وفا كن و آنچه را بر ذمه داری ادا. و خود را چون سپری برابر پیمانت بر پا... پس در آنچه به عهده گرفته ای خیانت مكن و پیمانی را كه بسته ای مشكن و دشمنت را كه- در پیمان توست- مفریب كه جز نادان بدبخت بر خدا دلیری نكند. و خدا پیمان و زینهار خود را امانی قرار داده، و از در رحمت به بندگان، رعایت آن را بر عهده ی همگان نهاده، و چون حریمی استوارش ساخته تا در استواری آن بیارامند و رخت به پناه آن كشند. پس در پیمان نه خیانتی توان كرد، و نه فریبی داد، و نه مكری پیش آورد.

امیرمؤمنان علی (ع) خود این گونه بود، و سخت پایبند عهد و پیمان، و اهل وفاداری بود، چنانكه در ماجرای حكمیت در پیكار صفین با آنكه امام (ع) راضی بدان وضع نبود، اما چون پذیرفت و صلحنامه ای با معاویه منعقد شد، آن را محترم شمرد و در پاسخ كسانی كه خواهان نقض عهدنامه پس از انعقاد آن بودند، فرمود:

«ابعد ان كتبناه ننقضه؟ هذا لا یجوز.» [6] .

آیا پس از اینكه آن را نوشتیم نقض كنیم؟ این كار جایز نیست.

مادام كه پیمان برقرار است، شكستن آن جایز نیست، زیرا هر پیمانی و تعهدی، پیمان و تعهد با خدای متعال است و جز انسان نادان بدبخت، كسی بر خداوند گستاخی روا نمی دارد. زمانی كه خوارج، همانان كه حكمیت را پیش آورده بودند، از امیرمؤمنان علی (ع) خواستند تا عهد و میثاق بسته شده را بشكند، حضرت بدین آیه ی قرآن كریم استناد كرد و آنان را به حقیقت عهد و پیمان یادآوری نمود: [7] .

(و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الایمان بعد توكیدها و قد جعلتم الله علیكم كفیلا ان الله یعلم ما تفعلون.) [8] .

و چون با خدا پیمان بستید، به پیمان خود وفا كنید و سوگندهای خود را پس از استوار كردن آنها مشكنید، با اینكه خدا را بر خود ضامن و گواه قرار داده اید، زیرا خدا آنچه را انجام می دهید می داند.

سلوك حسین (ع) در تمام احوال مبتنی بر پایبندی به عهد و پیمان، و وفاداری و امانتداری بود، حتی بر پیمان برادر با معاویه و صلحنامه ی منعقد شده پایدار ماند و خلاف


عهد و پیمان عمل نكرد، [9] چنانكه در نامه ی خود به معاویه، در عین آنكه ماهیت او را افشا كرد و سخت بدو تاخت، اما پیمان بسته شده را پاس داشت و چنین نوشت:

«و ما ارید حربا لك و لا خلافا علیك؛ و ایم الله لقد تركت ذلك.» [10] .

من اكنون در پی نبرد و كارزار، و مخالفت آشكار با تو نیستم، و به خدا سوگند پیكار با تو را (به سبب پیمان بسته شده) كنار گذاشتم.

آنان كه روح مدرسه ی حسینی را دریافتند، پایبندی به عهد و پیمان، و وفاداری را بر همه چیز مقدم دانستند، چنانكه یاران حسین (ع) در شب عاشورا خود را این گونه نشان دادند. شب عاشورا حسین (ع) خطبه ای خواند و به یاران خود اجازه داد تا بروند، اما آنان سخن از پایبندی به عهد و پیمان، و وفاداری به میان آوردند و امانتداری خود را اظهار نمودند؛ كه به حقیقت حسین (ع) والاترین امانت هستی است و پایبندی به مدرسه ی او، پایبندی به زیباترین اصول زندگی است. آنان چنین گفتند:

«والله لا نفارقك، ولكن انفسنا لك الفداء، نقیك بنحورنا و جباهنا و ایدینا، فاذا نحن قتلنا كنا و فینا، و قضینا ما علینا.» [11] .

به خدا سوگند (هرگز) از تو جدا نمی شویم، جانهای ما به فدایت، با چنگ و دندان تو را حفظ می كنیم و چون كشته شویم (به عهد خود) وفا كرده ایم و تكلیف خویش را ادا نموده ایم.


[1] امالي الصدوق، ص 249؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 220.

[2] الكافي، ج 2، ص 105؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 219.

[3] امالي الصدوق، ص 204؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 225.

[4] عبدالواحد التميمي الامدي، غررالحكم و دررالكلم، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1407 ق. ج 1، ص 88.

[5] نهج البلاغه، نامه ي 53.

[6] الاخبار الطوال، ص 197.

[7] تاريخ الطبري، ج 5، ص 72؛ ابوالفر عبدالرحمن بن علي بن الجوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، دراسه و تحقيق محمد عبدالقادر عطا، مصطفي عبدالقادر عطا، راجعه و صححه نعيم زرزور، الطبعه الاولي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1412 ق. ج 5، ص 129؛ الكامل في التاريخ، ج 3، ص 334؛ نهايه الارب، ج 20، ص 164؛ البدايه و النهايه، ج 7، ص 315.

[8] قرآن، نحل/ 91.

[9] انساب الاشراف، ج 3، ص 366.

[10] انساب الاشراف، ج 5، ص 128.

[11] تاريخ الطبري، ج 5، ص 420؛ قريب به همين: مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 247؛ الملهوف، ص 153.